کارل گوستاو یونگ؛ ولیعهدی که از فروید عبور کرد

ساخت وبلاگ

یونگ را در کنار زیگموند فروید از پایه‌گذاران دانشِ نوین روانکاوی قلمداد می‌کنند به تعبیر فریدا فوردهام پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فروید ناگفته گذاشته یونگ تکمیل کرده‌است.»

کارل گوستاو یونگ (به آلمانی: Carl Gustav Jung)‏ (۱۸۷۵ - ۱۹۶۱) روان شناس و متفکر سوئیسی که به خاطر فعالیت‌هایش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتش تحت عنوان روان شناسی تحلیلی یونگ معروف است. یونگ را در کنار زیگموند فروید از پایه‌گذاران دانشِ نوین روانکاوی قلمداد می‌کنند به تعبیر فریدا فوردهام پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فروید ناگفته گذاشته یونگ تکمیل کرده‌است.»

فروید زمانی یونگ را جانشین مسلم خود در جنبش روانکاوی می‌دانست. فروید از او به عنوان «جانشین و ولیعهد من» یاد کرده بود (به نقل مک گوایر، 1974، ص. 218). هنگامی که رشته دوستی آن دو در 1914 گسسته شد، یونگ آنچه را که روانشناسی تحلیلی می‌نامید آغاز کرد که به کلی با نظریه فروید تفاوت داشت.


سال 1909 ردیف پایین از سمت راست کارل یونگ،استنلی هال،زیگموند فروید

زندگی یونگ


کارل گوستاویونگ که در زمزمه آواز مهارت داشت در دهکده کوچکی واقع در شمال سوئیس نزدیک آبشار معروف راین پرورش یافت. بنا به گفته خود او، دوره کودکی‌اش با تنهایی، جدایی و ناخرسندی گذشته بود. (یونگ، 1961).

پدرش کشیشی بود که آشکارا ایمانش را از دست داده و اغلب بدخلق و تندمزاج بود. مادرش از اختلال‌های هیجانی رنج می‌برد و رفتاری متلون و غیرقابل پیش‌بینی داشت، در یک لحظه از یک کدبانویی خوشحال به دیوی شبیه جادوگر تغییر حالت می‌داد که زیر لب حرف‌های بی‌ربط می‌زد. این ازدواجی نامبارک بود.
یونگ در سال‌های اولیه زندگی یاد گرفت به پدر و مادرش اعتماد یا اطمینان نکند و این را به دنیای خارج نیز گسترش داد. او متوجه دنیای درون شد، دنیای رؤیاها، پنداره‌ها و خیال‌ها، یعنی دنیای ناهشیارش. رؤیاها و ناهشیاری ـ نه دنیای منطق و هشیاری ـ راهنمای دوران کودکی‌اش شد و همچنان در دوران بزرگسالی نیز همراه وی بود.

یونگ در مواقع بحرانی زندگی‌اش براساس آنچه که از طریق ذهن ناهشیار در رؤیاهایش به او الهام می‌شد به حل دشواری‌ها و تصمیم‌گیری می‌پرداخت. وقتی که خود را برای تحصیل در دانشگاه آماده می‌کرد، موضوع رشته تحصیلی‌اش در یک رؤیا به وی الهام شد.

او در خواب دید که برای یافتن استخوان‌های جانوران ما قبل از تاریخ مشغول حفاری است. او این خواب را چنین تعبیر کرد که باید در زمینه طبیعت و علوم تحصیل کند. رؤیای کندن سطح زمین به علاوه رؤیای سه سالگی‌اش که خود را در یک غار زیرزمینی دیده بود، جهت مطالعه آینده‌اش درباره شخصیت را تعیین کرد:
مطالعه نیروهای ناهشیاری که زیر سطح ذهن قرار دارند.

یونگ در 1900 از دانشگاه بیسل، واقع در سوئیس، با درجه پزشکی فارغ‌التحصیل شد. به روانپزشکی علاقه‌مند بود و نخستین انتصاب حرفه‌ایش در یک بیمارستان روانی زوریخ بود، که اوگن بلولر، روانپزشکی که به سبب پژوهش‌هایش درباره اسکیزوفرنی معروف بود ریاست آن را برعهده داشت. یونگ در 1905 به سمت مدرس روانپزشکی در دانشگاه زوریخ منصوب شد، اما پس از چند سال از این سمت کناره‌گیری کرد و تلاش‌هایش را در تحقیق، نوشتن و طبابت خصوصی مصروف داشت.

او هنگام درمان بیماران، از فروید که عادت داشت از بیمارانش درخواست کند که روی تخت دراز بکشند پیروی نمی‌کرد و اظهار می‌داشت که نمی‌خواهد آنها را بخواباند! یونگ و بیمارش روی صندلی‌های راحتی مقابل یکدیگر می‌نشستند. او گاهگاهی جلسه‌های درمانی را در قایق بادبانی‌اش برگزار می‌کرد، درحالی که با شادمانی قایق را در باد شدید به سرعت پیش می‌راند. گاهی برای بیمارانش آواز می‌خواند و بعضی مواقع نیز به‌طور عمدی با آنها گستاخی می‌کرد. او روزی به یکی از بیماران که در ساعت مقرر حاضر شده بود گفت: «آه نه، من نمی‌توانم حضور شخص دیگری را تحمل کنم. امروز به خانه‌ات برگرد و خودت را درمان کن» (به نقل بروم، 1981، ص. 185).

یونگ پس از خواندن تعبیر رؤیاها در 1900 که آن را به عنوان یک شاهکار توصیف کرد، به آثار فروید علاقه‌مند شد و تا 1906 این دو مرد مکاتبه با یکدیگر را آغاز کرده بودند و یکسال بعد یونگ به وین رفت تا فروید را ملاقات کند. در نخستین دیدارشان 13 ساعت با اشتیاق فراوان گفت‌وگو کردند، که سرآغاز هیجان‌انگیز رابطه نزدیک پدر ـ فرزندی اما زودگذر آنان بود.


در 1909 یونگ همراه فروید برای شرکت در مراسم یادبود دانشگاه کلارک به ایالات متحد رفت، که در آنجا هر دو سخنرانی‌هایی ایراد کردند.برخلاف بیشتر شاگردان فروید، یونگ پیش از آنکه همکاری با فروید را آغاز کند شهرت حرفه‌ای خود را تثبیت کرده بود. از میان نخستین کسانی که به روانکاوی گرویدند او از همه معروف‌تر بود. درنتیجه، شاید او در مقایسه با افراد جوان‌تری که نخستین پیروان فروید شدند، که بیشتر آنان هنوز دانشجو بودند و از هویت حرفه‌ای خود اطمینان نداشتند، تأثیرپذیری و تلقین‌پذیری کمتری داشت.

اگرچه یونگ شاگردی فروید را پذیرفت اما هرگز پذیرای کامل عقاید او نبود، هرچند که در اوایل آشنایی‌شان تردیدها و مخالفت‌هایش را سرکوب می‌کرد. هنگامی که روانشناسی ناهشیار (1912) را می‌نوشت، ناراحت بود، زیرا می‌دانست نشر دیدگاهش با این اثر که با دیدگاه فروید تفاوت داشت به روابط آنها لطمه خواهد زد. او به اندازه‌ای از واکنش احتمالی فروید نگران بود که ماه‌ها قادر نبود نوشتن کتاب را ادامه دهد. البته سرانجام کتاب را منتشر کرد و آنچه که می‌بایست روی دهد اتفاق افتاد.

در 1911، بنا به اصرار فروید و علی‌رغم مخالفت اعضای وینی انجمن بین‌المللی روانکاوی، یونگ ریاست این انجمن را عهده‌دار شد. فروید عقیده داشت که اگر یک یهودی در رأس گروه قرار گیرد گرایش یهودستیزی ممکن است مانع پیشرفت جنبش روانکاوی شود. اعضای وینی که تقریباً همگی یهودی بودند، به یونگ که متولد سوئیس بود اعتماد نداشتند و چون آشکارا مورد علاقه فروید بود از او بیزار بودند. آنان نه تنها در این جنبش بر یونگ ارشد بودند، بلکه همچنین معتقد بودند که خود یونگ گرایش یهودستیزی دارد.

اندکی پس از انتخاب یونگ، در رابطه دوستانه‌اش با فروید نشانه‌هایی از تیرگی آشکار شد و در 1912 روابط شخصی آنان پایان گرفت. در 1914 یونگ از سمت خود استعفا کرد و از انجمن کنار رفت.

هنگامی که یونگ 38 ساله بود، دوره‌ای از آشفتگی شدید هیجانی را تجربه کرد که سه سال ادامه داشت، درست همانطور که فروید نیز در همان دوره از عمر خود به چنان حالتی دچار شده بود. یونگ به تصور اینکه دارد دیوانه می‌شود، به انجام هیچگونه تحقیق علمی و یا حتی به خواندن کتاب علمی قادر نبود، اما جالب توجه است که به درمان بیمارانش ادامه می‌داد.

یونگ مشکل هیجانی خود را اساساً با همان شیوه‌ای که فروید حل کرده بود حل می‌کرد، یعنی به وسیله برخورد با ذهن ناهشیارش. هرچند یونگ، برخلاف فروید، رؤیاهایش را به گونه‌ای نظامدار تحلیل نکرد، به تکانه‌های ناهشیارش که در رؤیاها و خیالپردازی‌ها جلوه‌گر می‌شدند گوش می‌داد و از آنها پیروی می‌کرد.

همانند فروید، این بحران هیجانی یونگ نیز دوره‌ای از خلاقیت بیکران او بود و به تدوین نظریه شخصیتی‌اش منتهی شد.

یونگ در جهت علاقه‌اش به اساطیر در سال‌های دهه 1920 چند بار به آفریقا مسافرت کرد تا فرآیندهای روانی اقوام نانویسا را مورد مطالعه قرار دهد. در 1932 به استادی دانشگاه پلی‌تکنیک دولتی در زوریخ منصوب شد و این سمت را تا 1942 که بر اثر بیماری ناگزیر به کناره‌گیری شد برعهده داشت. در 1944 یک کرسی روانشناسی پزشکی در دانشگاه بیسل سوئیس برای او ایجاد شد، اما این بار نیز به سبب بیماری نتوانست بیش از یکسال در این سمت باقی بماند. او در بیشتر مدت عمر 86 ساله‌اش در تحقیق و نوشتن فعال بود و تعداد زیادی کتاب منتشر کرد.

اندیشه...
ما را در سایت اندیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان nahyatolafar بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 2 تير 1395 ساعت: 4:31