آشنایی با مفاهیم و ادبیات اقتصادی

ساخت وبلاگ
  • #1

    پیش فرض آشنایی با مفاهیم و ادبیات اقتصادی

    بوژوازی

    واژه‌ی بورگ که از زبان آلمانی به اکثر زبان‌های اروپایی راه یافته و شاید بتوان آن را در فارسی به بازار-شهر برگرداند، به شهر‌هایی در اروپا اطلاق می‌شود که معمولاً محصور به دیوار و در پناه یک قلعه بودند، و به مرکزیت یک بازار شکل گرفته بودند. شکاف چندصدساله بین کلیسا و امپراتوری روم، فضایی را برای رقابت در عرصه حکومت‌داری در اروپای قرون وسطا فراهم کرده بود، و در همان شکاف بود که نطفه‌ی بورگ‌های اروپایی بسته شد. حکمرانانِ خُرد اروپایی می‌توانستند در ازای امنیت و آزادی، رعیت‌هایِ گریخته از اربابان را به قلمرو کوچک خود جلب کنند، و ساکنان جدید بازار-شهرهای آزاد را ساختند و گستراندند.
    این‌گونه، «هوای شهر آزاد می‌کند» برای رعیتی که به قصد یک بورگ از ارباب خود می‌گریخت نوید آزاد شدن از سلطه و خشونت ارباب را می‌داد. آزادی که ساکنان بورگ‌ها از آن بهره‌مند بودند به‌علاوه مستظهر به قراردادهای اجتماعی بود که خود بر کاغذ می‌نوشتند و امضا می‌کردند و در جشن‌های‌شان به آواز می‌خواندند؛ برای ایشان قراداد اجتماعی یک مفهوم انتزاعی در فلسفه‌ی سیاسی نبود، بلکه وجودی عینی داشت.

    واژه‌ی فرانسوی بورژوا که از بورگ مشتق شده است نامی است برای همان ساکنان بورگ‌های پراکنده در اروپا—همان فرزندانِ رعیت‌هایِ گریخته از ارباب.
    گرچه نه آزادی و نه سلطه، نه دادوستد و نه غارت، هیچ‌گاه برای انسان‌ها مفاهیمی بیگانه نبوده اند؛ اما تجربه‌ی آزادی و دادوستد برای بورگ‌‌نشین‌های اروپایی شاید از یک جهت یگانه شد: مردمان عادی کوچه و بازار که یکدیگر را شایسته‌ی دادوستد می‌یافتند، کم‌کم یکدیگر را شایسته‌ی احترام نیز یافتند، و به مرور آن «احترام» در نحوه‌ی سخن گفتن‌شان با یکدیگر نیز انعکاس یافت. این‌‌گونه شد که در تحولی شاید بی‌سابقه در تاریخ، به‌تدریج، انحصارِ منزلتِ اجتماعی از دستِ طبقات ممتاز—اربابان و فیلسوفان و منشیان و شاعران و قاضیان و کشیشیان و شهسواران—به در آمد، و مردم عادی کوچه و بازار نیز، که فعالیتِ عمده‌ی‌شان در زندگی به‌سادگی همان کسبِ معاش‌شان در بازار بود، به اعتبار همان کسب‌وکارِ خود، صاحبِ منزلت شدند. به کوته سخن، عوام‌الناسِ اهلِ کسب‌ و صنعت و تجارت هم محترم شد.
    آنگاه که بورگ‌نشینان زبانِ تحقیرآمیز و تخفیف‌گرانه‌ی اشراف را نسبت به خود و کسب‌وکارشان پس راندند، و زبانِ خود‌حرمت‌گزارشان رواج و سروری یافت، آن ذهنیت اجتماعیِ نوآوری‌هراس که چون مانعی سطح و سبکِ زندگی مادی انسان‌ها را برای قرون و اعصار کمابیش یکسان نگاه داشته بود، به دست همین طبقه‌ی تازه‌منزلت‌یافته و تازه‌اعتمادبه‌نفس‌یافته شکسته شد، و نوآوری‌ در فن و تجارت به یک دگرگونی بزرگ و بی‌سابقه در زندگی مادی انسان‌ها راه بُرد. همراه با آن دگرگونی بزرگ مادی در شیوه‌ی تولید که «انقلاب صنعتی» می‌نامیم‌اش، اندیشه‌ها، ارزش‌ها، هنجارها و فضیلت‌های اجتماعی نویی فراگیر شد که اینک آن‌ها و حاملان آن‌ها را به صفت بورژوا می‌شناسیم.
    بورژوا امروز فراتر از آن اروپاییان نیک‌کردار یا بدکرداری که در تاریخ بدان منتسب بوده‌اند، صفتی است عام‌ برای مردم عادی کوچه ‌و بازار در هر کجا در غرب یا شرق جهان که سلطه‌ی اشراف‌سالاران بر مردم عادی را حقِ طبیعیِ اربابان و فیلسوفان نمی‌دانند، هر آدمی را به حاکمیت بر سرنوشت خویش محق می‌دانند، برای بهره‌مندی از موهبت بزرگ زندگی در جامعه پای‌بندی به یک قرارداد اجتماعی را ترویج می‌کنند، خود را از چپاول دسترنج دیگران باز می‌دارند، به میراث اجتماعی انباشته‌شده طی قرون ارزش می‌گذارند، در عینِ حال، در سنت‌های برابری‌ستیز و فردیت‌‌سوز و پدرسالار نیاکان خویش تشکیک می‌کنند، در علم و فلسفه و هنر و تجارت ایده‌های نوآورانه خلق می‌کنند، به ایده‌پردازی نوآورانه به دیده‌ی تحسین می‌نگرند، ایده‌های خود را با هم دادوستد می‌کنند، از آمیزش ایده‌های یکدیگر ایده‌های بهتر خلق می‌کنند، ایده‌های خوب را فرای مرزهای قومی و ملی و فرهنگی و زبانی می‌جویند، بی‌تبعیض هر انسانی را از هر رنگ و نژاد و دین و زبان در هر گوشه‌ای از دنیا شایسته‌ی دادوستد می‌یابند، هر بار به قصد مجاب کردن یکدیگر وارد بازار می‌شوند، برای مجاب کردن یکدیگر به خرد و کلام و استدلال متوسل می‌شوند، در کسب‌وکار خود از دست یازیدن به زور و نیرنگ می‌پرهیزند، کاسب و صنعت‌گر غیرروشنفکر را نیز به اکتسابِ منزلت اجتماعی قادر و شایسته می‌یابند، به مسئولیت‌پذیری فردی در تأمین معاش خویش و به مسئولیت‌پذیری فردی در یاری رساندن به هم‌نوعان خویش قدر می‌گذارند، پذیرشِ طبیعتِ خویشتن‌‌پایِ آدم‌ها و گردن نهادن به واقعیتِ رنگارنگیِ دلبستگی‌های شخصی ایشان را آسان می‌یابند، به حق برابر افراد به تعقیبِ صلح‌جویانه‌ی دلبستگی‌های‌ شخصی‌ گونه‌گونه‌شان احترام می‌گذارند، با اندیشه‌ها و ارزش‌های بی‌آزاری که نمی‌پسندند مدارا می‌کنند، تنوع و تکثر باورها و ارزش‌ها را با آغوش باز می‌پذیرند، فروتنانه به محدودیت دانش خود اعتراف می‌کنند، از تحمیل درک شخصی خود از زندگی خوب به دیگران می‌پرهیزند، به فردیت خود و به فردیت دیگران قدر می‌گذارند، و امیدوارانه به تغییر و بهبود جهان می‌کوشند.
    محمد ماشین چیان

    ویرایش توسط Lean : 10 دقیقه پیش در ساعت 09:16

    1-هرگز حاضر نیستم به خاطر عقایدم بمیرم، چون ممکن است عقایدم اشتباه باشند.
    2-راه آزادی و مدنیت نه از خیابان با مشت های گره کرده، بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد! برای همین است که کتابخانه در سرزمین های به خواب رفته، امن ترین مکان برای عنکبوت هاست..!
    3-هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشد کمتر باید با او مخالفت کرد!



  • # ADS

    Circuit advertisement
    آفرینش گستر فروشگاه ساز فایل و همکاری در فروش سل یو

  • اندیشه...
    ما را در سایت اندیشه دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان nahyatolafar بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 7 تير 1395 ساعت: 12:09

    خبرنامه