نظرسنجی مسابقه ادبی با موضوع نوروز

ساخت وبلاگ

سلام دوستان عزیز

مسابقه ادبی نوروز هم به پایان رسید و زمان نظرسنجی این مسابقه رسیده. قبلاً دل نوشته ها و متن های ادبی بیشتری از بچه ها میگرفتیم
ممنون از همه بچه هایی که ارزش قائل شدن و متن های زیباشونو واسمون فرستادن

نظرسنجی تا یه هفته بازه و هرکس فقط به یه نفر میتونه رای بده

نوشته اول
---------------
دل به دلم بدی می بینی که روی ویلچر هم یک آدم می تونه شاد باشه،می تونه بهار داشته باشه.
گردو شکستم رو نَه با پای خودش با پای همراهش بازی کنه.
دل به دلم بدی می بینی که کسی شب عید گُشنه خوابیده هم می تونه روز عید با لبخند به همراهش سال نو رو تبریک بگه.
با این فرق که این تبریک گفتن دیگه از روی شکم سیری نیست!
دل به دلم بدی می بینی که دلت یک حوض کوچیک باشه با انداختن یک ماهی رنگ اقیانوس می گیره.
به شرط اینکه آبش هر بار با اشک شوق همراهی که داری پُر بشه.
هنوز دل به دلم ندادی؟!
می گی فصل مشترک همه ی نوشته هام داشتن یک همراهه؟
می خوای بگی همراه نداری؟!
دل به دلم بده،من که اینا رو نوشتم هم این همراه رو ندارم،چون دارم می گردم دنبالش.
اما تا پیدا کردنش دل به دل این حال خوب از تجربه های واقعی می دم.
خواستی تو هم دل به دلِ این حال خوب بده.

------------------------------------------------------------------------------------------

نوشته دوم
---------------
حس غریب در کوچه های دلم پرسه میزند
انگار گویی وجودش در وجودم ریشه دوانیده
اصلا بیا امسال را باهم آغاز کنیم
تو میخندی تمام برفهای تنم آب میشود
آفتاب از نگاه تو پرتو میگیرد
دلم میخاست همه بدانند بهار با حضور تو پیداست
من همین بهار رو دوست دارم
همین باران را که مثل تو
سرزده و یکهو می آیند

------------------------------------------------------------------------------------------

نوشته سوم
---------------
بنویسم از خوشبینی های یک آدم؟! که چقد خوبم؟ که چقد خوبی؟ که چقد خوبیم همه ما!!!
که چقد زیباست همه چیز؟! که چقد خوشحالم همه چی آرومه؟!!
تکرار مکررات کنیم که تقویم ها نو شده! آدم نشیم و آدم نشن و فقط مسموم شیم از این حال گذرا؟!
از چه بنویسیم؟چی رو به مسابقه گذاشتین؟! که هر کدوم چقد دلخوشکُنَک داریم برای اینکه باز سربالایی بریم و سرپایینی نبینیم؟!
بزار نوشته ی من حال اون عده از آدما باشه که بدبینن!
بزار من خود نحسی سیزده باشم! آره من خود آن سیزده ام! سبزه به آب نمی دم! دستم رو گره نمی زنم و چشمام رو نمی بندم که بختم وا شه!
که چی؟! که از روز شروع چهاردم شروع کنم به بُردن! به خوردن! به یغما بردن دیگران برای اینکه تَه سال باز رنگین کمون شه سال نوم! نهایتا دو زار تو صندوق صدقات می ندازم که رفع بلا شه از سر خانواده ام عوض اون همه بلایی که طول سال سر دیگران آوردم!
پدر در آوردم از هر کی که به دست رسید بعد به یک صندوق آهنی صدقه بدم که رفع شه؟!!!که رجوع شه؟!!!
ترجیح می دم تو خونم،تو اتاقم،تو چاردیواری تنهایی باشم تا اینقد دروغ نبینم! تا این سیرک تموم شه و از روز چهاردم آدما خود واقعی شون شن! تا اون وقت ببینم که باز طرف سرش رو می ندازه پایین و سلام و علیک نمی کنه همون که که شب عید برام پیام تبریک عید فرستاد!!!
آره! من بدبینم! من عینک بدبینی خودمم! من واقعیت تلخ دنیای اطرافمم! من نیمه ی خالی لیوانم! اما حوالش نکردم به نیمه ی پُر! گفتمش! همیشه نیمه ی پُر لیوان رو می گن! و نیمه ی خالی می ره تو پَس زمینه! یک بار نیمه ی خالی لیوان! به کجا بر می خورده!
به شما بر می خوره؟!
می خوای یک جمله از نیمه ی پُر لیوان بگم!
نیمه ی پُرش اینه که شما حق داری این نوشته رو انتخاب نکنی.

------------------------------------------------------------------------------------------

نوشته چهارم
---------------
به نام فروردین...به نام امید کاشته شده در دل با یک دانه گندم
به نام اشک...آب حیات برای جوانه زدن آن گندم
به نام دل، به نام شوره...به نام ترکیب دل شوره برای ساقه زدن گندم
به نام داس به وقت درو...
به نام نان، به نام نمک...به نام نان و نمک که قوت غالب بادیه نشینان است
به نام بهاری که در کویر هم ستاره هایش لبخند امید می زنند به وقت ناامیدی...
به نام سیزده، که به در کنیم...به نام چهارده که شروع کنیم مهربان بودن را باهم...
به نام همراهی تو و من در مهربان بودن...

اندیشه...
ما را در سایت اندیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان nahyatolafar بازدید : 141 تاريخ : سه شنبه 17 فروردين 1395 ساعت: 9:26

خبرنامه